دکتر ابراهیم عماد، سایت علمی اموزشی و کاربردی نگرشی نو به توسعه پایدار
ابراهیم عماد، شهرمن قوچان

شهر من قوچان
فرایند

توسعه حقوقی, اقتصادی, فرهنگی، اجتماعی، اداری و اجرائی پایدار
مطالب علمی کاربردی همراه با احترام به محیط زیست و مسئولیت پذیری حقوقی اساسی در قبال آن




فرهنگی

مطالب و نقطه نظرات دیگر صاحبنظران فرهنگی بخشهای خصوصی و دولتی اعم از قوچانی و کشوری
و راه حل های حقوقی فرهنگی آنان در راستای فرایند توسعه فرهنگی پایدار شهرستان قوچان


احمد قائمی
امثال بنده قسمتی از تاریخ فرهنگی قوچان هستیم،
اگر هدفمند به زندگی نگاه کرده باشیم، انتقال تجربیات میتواند راهکاری برای آیندگان باشد


ابراهیم عماد : با سلام، بر شما استاد گرانقدرم (مدیر محترم دبستان خبوشان)، از اینکه تکنولوژی های نوین ارتباطی، این امکان را برایم ایجاد که مجددا در خدمت آن استاد گرامی باشم، حضرت حق را شاکرم.

احمد قائمی : درود و سلام این پیر را پذیرا باشید، افسوس که در پیرانه سر نمی توانم برای زیارت تو عزیز مایه افتخارم در شهر قوچان به دلیل کهولت برایم امکان ندارد، امیدوارم غفلت های این معلمت پیرت را بخشیده، دلنوشته ات مرا یاد یک مطلب انداخت که در آن زمان میگفتند، در دارایی قوچان «احمد عماد» که زبده ترین حسابدار در زمان خود بود، به وجودش من و شما، مفتخریم چنین پدری را چنین پسری باید یا شاید. همواره به وجود شما عزیزان مفتخرم.

ابراهیم عماد : درود و سپاس بر شما استاد گرامی، بما آموختید که چگونه از مرزهای علم، گذر نمائیم.

احمد قائمی : ممنون عزیز به قول معلم اخلاق ایران بلکه جهان سعدی بزرگ، باران که در لطافت طبعش خلاف نیست، درباغ لاله روید و در شوره زار خس.

ابراهیم عماد : معلم همیشه راهنما و پدر و مادر هر دو همیشه همراه،
احسان به هر سه، ابتدائی ترین وظیفه هر دانش آموز و فرزند بوده و میباشد.
احسان به هرسه یکی از حقوق بنیادین همراه با مسئولیت پذیری حقوقی تاسیسی اشخاص (ملتها) در محیط اجتماعی بوده و خواهد بود.
استاد عزیزم، بنا دارم یادداشت حقوقی بنیادین در این خصوص در فرصت مناسب نوشته و در سایت علمی آموزشی و کاربردی : «حقوق بنیادین اشخاص: حق زیستن و حق توسعه پایدار» قرار دهم.
حضرت حق یار و یاور شما محسنان باد

احمد قائمی : به طورخلاصه عرض کنم هرگز زیر بار حرف زور از روسایم نشدم، فقط چون نقطه ضعف نداشتم جان سالم به در بردم، بعد از ملاحظه برخی قضاوتها به شما که هم قاضی بزرگواری بودید و فرزندی شایسته درود برشما.

ابراهیم عماد : همه این موارد آموزنده هست عزیز، برای رهائی از ناملایمات تحمیلی در محیط اجتماعی، نیاز به افزایش آگاهی های عمومی ملتها هست و برای همین در ابتدای فهرست بخش فارسی سایت اصلی ام «نگرشی نو به توسعه پایدار» نوشته ام : خواستن توانستن را بدنبال میاورد، توانستن نیز دانستن را بهمراه خواهد آورد، دانستن، زمانی میتواند جاودان بماند که به دیگران منتقل شود.

احمد قائمی : به چشم، امثال بنده قسمتی از تاریخ هستیم، اگر هدفمند به زندگی نگاه کرده باشیم، انتقال تجربیات میتواند راهکاری برای آیندگان باشد، کوتاهی نمیکنم شاید به درد بخور باشد





قوچان
مدیر، ناظم و معلمان عزیز
دبستان خبوشان سال 1340
عکس ارسالی از جناب آقای احمد قائمی مدیر محترم دبستان خبوشان، نفر دوم از راست





قوچان
مدیر، ناظم و معلمان عزیز
دبستان خبوشان سال 1340
عکس ارسالی از جناب آقای احمد قائمی مدیر محترم دبستان خبوشان، نفر چهارم از راست





قوچان دبستان خبوشان سال 1340
مدیر، ناظم و معلمان عزیز
حسین عماد نفر سوم از راست (ناظم دبستان)
عکس ارسالی از جناب آقای احمد قائمی مدیر محترم دبستان خبوشان، نفر چهارم از راست





قوچان دبستان خبوشان سال 1341
مدیر، ناظم و معلمان عزیز
حسین عماد نفر اول از راست (ناظم دبستان)
عکس ارسالی از جناب آقای احمد قائمی مدیر محترم دبستان خبوشان، نفر سوم از راست





قوچان دبستان خبوشان سال 1342
مدیر، ناظم و معلمان عزیز
حسین عماد نفر ششم از راست (ناظم دبستان)
عکس ارسالی از جناب آقای احمد قائمی مدیر محترم دبستان خبوشان، نفر سوم از راست



حسین عماد، معلم و ناظم دبستان خبوشان در شهرستان قوچان و مدیر دبستان در مشهد
ویدئو


قوچان دبستان خبوشان سال 1341
حسین عماد - ناظم دبستان

احمد قائمی : با کمال تاسف درگذشت دوست عزیز مهربان و پاک «حسین عماد» را به تمام خانواده شریف عماد و به خودم که از صمیم قلب دوستش داشتم و گواهی میکنم که در طول سالها دوستی و همکاری کوچکترین خلاف و منکری از این بزرگوار نبودم، روحش گرامی و روانش پاک باد.



ابراهیم عماد :
خاطرات و نقطه نظرات علمی و تجربی فرهنگی استاد عزیزم جناب آقای احمد قائمی (مدیر محترم دبستان خبوشان)، که میتواند راهکاری برای آیندگان باشد، در این بخش منتشر خواهد شد






قوچان دبستان خبوشان سال 1343-1344
مدیر، ناظم و معلمان عزیز
عکس ارسالی از جناب آقای احمد قائمی مدیر محترم دبستان خبوشان ، ردیف نشسته نفر دوم از راست





«دبستان خبوشان»
یکشنبه، یازدهم اسفند 1398
احمد قائمی : با سلام، با تجدید خاطره مرا به جوانی برگرداندید. اولین نفر ریش دار (نشسته از سمت راست) مرحوم حسن تقی پور که ناظم بود و من زمان زیادی نیست که با هادی تقی پور آشنا شده ام، بقدری علاقه فیمابین زیادشده که در جمع خیریه نزدیکترین به من است. انسانی پاکدل، پاکدست، خلیق، خلاصه برای من همان کسی است که شیخ شهر با چراغ دنبالش میگذشت.

اما برای معرفی آقای تقی پور، پدرش اولین خرازی (مشدی) کاظم روبروی مغازه آقای گچ پز داشت، ما کاغد چاپاری (هنوز دفتر مشق به بازار نیامده بود و از به هم دوختن کاغذها، دفتر درست میکردیم که بامشق شبانه ای که معلمان آن زمان که همه از حوزه علمیه آمده بودند، سه روزه تمام می شد، ولی همکلاسی هایی داشتم که قدرت خرید کاغذ نداشتند و هر رور کتک نوش جان میکردند.

معلمان آن زمان که همه پیشوند شیخ در مقابل اسمشان بود، نظیر شیخ رجبعلی منتظری، شیخ مسعود توحیدی، که فرد اخیر یک روز آفتابه داغ را که روی بخاری هیزمی بود، برداشت و پشت گردن پسری به نام غدیر ثریا که کنار من می نشست ریخت، که پدرش عمله پیری بود و اغلب بیکار بود، ریخت که در اثر سوختگی تا چند ماه چون قد بلند بودیم و ته کلاس می نشستیم، به دیوار نمیتوانست تکیه کند. آخر هم ترک تحصیل کرد تا زمانی که یادم هست، گاری دستی داشت.

یکی از روز ها، یکی از همین بچه های فقیر را از روی بخاری که ریگ رویش می ریختند، ریگی برداشت و به پشت گردن بچه نداری انداخت که اسمش یادم نبست، توحیدی استاد خط بود. قدیم توالت ها را داخل حیاط خالی می کردند و روی آنها خاک میریختند خشک که میشد خرکارها به بیرون شهر می بردند، در منزل توحیدی یک چاخو پایین سطل پر میکرده و دیگری بالا میکشیده، کارگر پایینی در اثر استشمام گاز از حال میرود، بالایی سعی میکند او را بالا بکشد. البته با کمک توحیدی، ولی آنها هم سقوط و هرسه در فاضلاب غرق میشوند.

در روزنامه های آن زمان منعکس شد، توفیق هم ضمن خبر نوشت، خدا را شکر که یک معلم باشکم سیر مرد.

خلاصه جمع شیوخ به استثنای دو خانم معلم، خانم ناصری و خانم سیفیانی، حتی چهار عمل اصلی بلد نبودند. فقط کتک را خوب میشناختند. خود مرا روز دوم مهر ثبت نام کردن، معلم کلاس شیخ علی اکبر توسلی مرا خواست گفت چرا دیر آمدی از ترس چیزی برای گفتن نداشتم. گفت بگیر، نفهمیدم چه چیزی را باید بگیرم. دو نفر به زور دستهایم را گرفتند و چهار تا چوب محکم به کف دستهایم زد. تا ظهر گریه کردم. به خانه که رفتم کف باد کرده دستهایم را دیدند. من هم بچه بودم، یکی از دایی ها رفته بود و حال شیخ را جا آورده بود و اون کتک تنها تنبیه بدنی بود که در طول عمرم دیدم.

راجع به مرحوم تقی پور هم اول، روبروی گاراز تهران مشهد خرازی داشت. بعد معلم روستای علی آباد شد. یکروز رفته بودم بنزین بزنم، زمین هم گل بود. هنوز آسفالت نشده بود. این بنده خدا بچه اش مریض شده و مدرسه را به قول خودش یواشکی ترک کرده بود که دوا برای بچه اش بگیرد. مرا که دید رنگش سفید شد، فکر کرد که من از اون مدیران بادمجان دور قاب چینم به خسروان خبر میدم، به گریه افتاد. گفتم خاطرجمع باش.

فردا صبح ضمن استعفا، تقاضای انتقال به روستای علی آباد را کردم، مرحوم خسروان تعجب کرد گفت چرا؟ گفتم دوست دارم، باور نکرد. ماجرا را گفتم، گفت من از این مرتیکه ترک بدم میاد، گفتم بفرست خبوشان. خلاصه با هر التماسی بود ابلاغ تقی پور را گرفتم. روز جمعه صندلی عقب جیپ را برداشتم. اگر یادتان مانده باشد، عقب ماشینم اتاقکی هم داشت، به علی آباد رفتم. زندگی محقری داشت. تمام وسایلش در ماشین جاگرفت و خود و همسر و دو پسرش هم جلو نشستند و به قوچان رساندم. کلاس دوم را به او دادم. کارایی نداشت، حالت افسردگی داشت که در عکس مشخص است. به خاطر بچه ها ناظمش کردم، ولی بدتر شد ناچار از عموجان (حسین عماد) که علاوه بر همکاری، دوستی عمیقی با هم داشتیم، خواهش کردم که زنگ های تفریح کمکش کند، همیشه در دفتر کنارم بود. علت غمش، نداشتن خانه و عدم تعامل با صاحبخانه ها بود.

با کمک دوستان خانه کوچکی خریدیم، آدمی که خنده به لبش نمی آمد، وقتی از محضر به خانه رفتیم، فکر میکنم، عموجان (حسین عماد) هم بودند، مشتی از خاک خانه بسیار کهنه و کوچک و قدیمی برداشت به روی سرش ریخت و ضمن گریه شروع کرد به رقصیدن، چهره غم زده اش در عکس معلوم است. اواخر عمر مشهد آمد خواهر زاده اش آقای ذکایی که دفتردار خیریه است میگفت اواخر عمر دچار فراموشی شده بود و تنها چیزی که یادش مانده بود «دبستان خبوشان» و اسم اغلب ما.

ببخش حبس خانگی و تنهایی باعث شده پر حرفی کنم تو عزیز را بیازارم. ارادتمند دائمی. -- احمد قائمی--


استاد و مدیر عزیزم،
				امیدوارم، سال جدید،
				سالی سرشار از سلامتی،
				تفاهم افکار و توافق دلها،
				بین ملتها باشد.
				ابراهیم عماد.
ویدئو

EMAD -GHAEMI- comment

احمد قائمی :
من خوش شانس ترین مردم بودم حاصل یک عمرشغل خطیر اموزگاری، فرزندان فرهیخته و دانشوری چون دکتر ابراهیم عماد را که سهم کوچکی از بروز لیاقت ها درخشش ها در جامعه کشورم داشته ام، آرزو میکنم این فرزند شایسته ایران مهرش افزون و روزگارش فروزان باد.

ابراهیم عماد :
استاد، همیشه مایه افتخار دانش آموزان تان بوده و هستید، مایه افتخارم بوده و خواهد بود که بتوانم در معرفی شخصیت فرهنگی حقوقی اجتماعی تان بعنوان یک چهره انسانی حقمدار، به نسل‌های حال و آینده گامی بردارم . 😍❤️😍

EMAD - HASHEMI - Comment

مرادعلی هاشمی :
به عنوان یک ایرانی افتخار می‌کنم به چنان استادی و چنین شاگردی که خود اینک استادی سرآمد است، و مهم‌تر از همه، به چنین ارتباط زیبائی که بعد از این همه سال، چنین لطیف و نیکو تداوم دارد، و هنوز استاد از عشق مصدق به ملت می‌گوید و رنجِ عاشقیِ او، به تلمیحی زیبا در قیاسی بجا با شاگرد دیروز و استاد امروز.

ابراهیم عماد :
دوست فرهیخته ام، جناب دکتر هاشمی عزیز، ممنونم بابت توجه تون به دلنوشته های فرهنگی ام با استاد و مدیر دبستانم که بدون شک ایشان را پدر معنوی خود دانسته و میدانم و این افتخار را حضرت حق نصیبم نموده که با ایشان تبادلنظرهای علمی کاربردی حقوقی فرهنگی خوب، مخصوصا تاریخی داشته باشم و در بخش اختصاصی ایشان در سایت شهرمن قوچان برای نسل حاضر و آیندگان خاطرات این بزرگوار را منتشر نمایم 😍❤️😍


استاد احمد قائمی فرهیخته فرهنگی و مدافع حق توسعه فرهنگی پایدار و شهید عباسعلی ایراندوست، اولین شهید جنگ جهانی دوم در مرز باجگیران
ویدئو



Ghaemi Ahmad - Article - Irandoust


احمد قائمی :
این مقاله را من سال۱۳۸۶ نوشتم و به شهرداری باجگیران فرستادم، چون تا آن زمان حتی یک تابلو راهنما نصب نشده بود و شهرداری اقدام به نصب تابلو و یک سوله و نرده کنار مزار ایجاد کرد.
در کتاب «لایین در گذرگاه تاریخ» به ایراندوست «ارتش یک نفره» لقب داده اند.

گرامی سرور شما که در اروپا اقامت دارید و با سرتاسر جهان در ارتباطید، ارتش یک نفره( نظیر ایراندوست) سراغ دارید؟
اگر در این مملکت ملیت معنا داشت، ضرورت ایجاب میکرد مجسمه اش در محلی برپا شود.
در حالیکه مهمانان خارجی موقع ورود به ایران، ضروریست، دسته گل به عنوان نماد یک سردار ملی نثار کنند.

۵۰ سال کوشیدم که او را به مردم بشناسانم نشد، تا زمانیکه دکتر حمید حسنعلی پور استاد باستان شناسی دانشگاه زابل که ضمنا ادیب توانایی هم هست، برای تجلیل از معلم دوره ابتدائیش در روستای بردر (۲ کیلومتری باجگیران)، از حدود صدنفر از بزرگان و خبرنگار و روزنامه نگار از جمله بنده، دعوت شده بود، به هیچوجه هم قرار نبود، برسر «مزار ایراندوست» بروند، موقع رفتن به بخشداری، من از حضار دعوت کردم برای ادای احترام به «مزار ایراندوست» اگر کسی مایل است همراهیم کند، عدهای که در عکس ملاحظه می فرمائید حاضر شدند و زمانی که من شروع به صحبت کردم، اگر دقت کنید، همه حیرت زده اند وای جرقه ای شد که «گروه ایراندوست» تشکل پیدا کند، و تا کنون مراسمی نه در خور، ولی حداقل شناخت این «دلاور مرد»، مطرح نبوده است.


 احکمئ قائمی : کلانتری مستقل باجگیران سال 1332



ابراهیم عماد :
بزودی مطالب جدیدی از استاد قائمی در این بخش ارائه خواهد شد.
.....





مطالب فرهنگی مرتبط

باغ خبوشان فصلنامه فرهنگی و هنری

فصلنامه باغ خبوشان



بازگشت به صفحه دیگر صاحبنظران فرهنگی توسعه فرهنگی شهر قوچان